نشان تجارت - اگرچه داشتن درک پایهای از نظریههای اقتصادی به اندازه مدیریت بودجه درخانه یا یادگیری رانندگی مهم به نظر نمیرسد، اما مفاهیمی که مبنای مطالعه اقتصاد هستند، هر لحظه از زندگی ما را تحت تأثیر قرار میدهند. رشته اقتصاد در ابتداییترین سطح، تلاش میکند تا توضیح دهد چرا و چگونه ما انتخابهای خود را انجام میدهیم و خرید میکنیم.
انسانها دائماً به دلیل منابع محدود، انتخابهایی میکنند که با هزینهها و منافع آنها و مشوقهایی که گزینههای مختلف به آنها ارائه میکنند، تعیین میشوند.
هرکسی به نوعی با کمبود منابع آشنا است، حتی اگر به آن آگاه نباشد، زیرا هرکسی تأثیرات کمبود منابع را در زندگی خود تجربه میکند. کمبود منابع مسئله اصلی اقتصاد در جهان است. جهان منابع محدودی برای تأمین نیازهای بهظاهر نامحدود دارد. این واقعیت مردم را مجبور میکند تا تصمیم بگیرند که چگونه منابع را به کارآمدترین شکل ممکن تخصیص دهند و تا حد امکان اولویتهای اصلیشان برآورده شود.
کمبود منابع در اقتصاد به این معناست که منابع موجود برای تأمین نیازها و خواستههای بیپایان انسانها محدود است. این منابع شامل مواد اولیه، سرمایه، نیروی کار و حتی زمان میشود. به دلیل محدودیت منابع، افراد و جوامع مجبور به انتخاب بین گزینههای مختلف هستند. در نتیجه، اقتصاد به مطالعه چگونگی تخصیص این منابع کمیاب به بهترین نحو برای برآورده کردن نیازهای مختلف میپردازد. به عبارت دیگر، این مفهوم علت اصلی است که باعث میشود مردم تصمیمگیریهای اقتصادی انجام دهند و این مفهوم ستون اصلی نظریههای اقتصادی است.
برای درک بهتر این مفهوم، میتوان به مثالهای روزمره اشاره کرد. فرض کنید یک مزرعهدار تنها مقدار مشخصی زمین و منابع آب در اختیار دارد. او میتواند این منابع را برای تولید گندم یا ذرت به کار گیرد، اما نمیتواند هر دو محصول را به میزان یکسان تولید کند. تصمیم او درباره اینکه کدام محصول را بیشتر تولید کند، به عوامل مختلفی مانند تقاضای بازار و سودآوری هر محصول بستگی دارد. این انتخابی که او به دلیل کمبود منابع مجبور به انجام آن است، نمونهای از مسئله کمبود منابع در اقتصاد است.
کمبود منابع نه تنها در سطح فردی، بلکه در سطح کلان نیز تأثیرگذار است. کشورها نیز با کمبود منابع طبیعی مانند نفت، مواد معدنی یا نیروی کار متخصص مواجه هستند. این مسئله باعث میشود سیاستگذاران در مورد نحوه تخصیص این منابع به بخشهای مختلف اقتصاد تصمیم بگیرند. برای مثال، کشوری که منابع نفتی کمی دارد، ممکن است مجبور باشد به واردات سوخت متکی باشد و در عوض تمرکز خود را بر توسعه صنایع دیگر بگذارد. بنابراین، کمبود منابع یکی از مفاهیم کلیدی در تعیین سیاستهای اقتصادی و رفتار بازارها است.
بازار اصولا توسط دو عامل عرضه و تقاضا کنترل میشود. اگر تقاضا برای یک محصول بالا باشد، قیمت آن افزایش مییابد و استفاده از مواد اولیه آن برای تولید سودآورتر از استفاده آن برای تولید محصول دیگر خواهد بود.
عرضه و تقاضا دو مفهوم اصلی در اقتصاد هستند که تعیینکننده قیمتها و مقدار کالاها و خدمات در بازار هستند. عرضه به مقدار کالا یا خدماتی گفته میشود که تولیدکنندگان حاضرند در قیمتهای مختلف به بازار ارائه دهند. به طور کلی، هر چه قیمت کالا بالاتر باشد، تولیدکنندگان تمایل بیشتری به تولید و عرضه آن دارند، زیرا میتوانند سود بیشتری کسب کنند. این رابطه مستقیم بین قیمت و مقدار عرضه به عنوان "قانون عرضه" شناخته میشود.
تقاضا به مقدار کالا یا خدماتی گفته میشود که مصرفکنندگان حاضرند در قیمتهای مختلف خریداری کنند. معمولاً با افزایش قیمت، تقاضا کاهش مییابد، زیرا مصرفکنندگان تمایل کمتری به خرید کالا با قیمتهای بالاتر دارند. این رابطه معکوس بین قیمت و مقدار تقاضا به عنوان "قانون تقاضا" شناخته میشود. نقطهای که در آن عرضه و تقاضا با هم برابر میشوند، به عنوان "نقطه تعادل" نامیده میشود و در این نقطه، قیمت به گونهای تعیین میشود که نه کمبودی وجود دارد و نه مازادی.
این مفهوم به نظریه انتخاب عقلانی مرتبط است. وقتی اقتصاددانان میگویند که مردم به صورت منطقی رفتار میکنند، به این معنی است که سعی میکنند نسبت منافع به هزینهها را در تصمیمات خود به حداکثر برسانند.
نظریه انتخاب عقلانی (Rational Choice Theory) در اقتصاد به این معنا است که افراد به صورت منطقی و بر اساس تحلیل هزینه و فایده تصمیمگیری میکنند تا بیشترین نفع ممکن را از منابع محدود خود کسب کنند. این نظریه فرض میکند که افراد اطلاعات کافی در اختیار دارند و رفتار آنها بر اساس بهینهسازی منفعت شخصی شکل میگیرد. به عبارتی، هر فرد برای حداکثر کردن مطلوبیت خود، انتخابهایی میکند که بیشترین سود را با کمترین هزینه به همراه داشته باشد. این نظریه به عنوان یکی از پایههای تحلیل اقتصادی، رفتار بازار و مصرفکننده در نظر گرفته میشود.
از منظر این نظریه، بازار به طور کلی به تعادل میرسد، زیرا انتخابهای عقلانی افراد بر عرضه و تقاضا تأثیر میگذارد و منجر به تعیین قیمتها و تخصیص منابع میشود. اگرچه این نظریه در بسیاری از موارد به توضیح رفتارهای اقتصادی کمک میکند، اما نقدهایی نیز ب آن وارد شده است. منتقدان معتقدند که همیشه افراد بر اساس اطلاعات کامل یا به طور کاملاً منطقی تصمیم نمیگیرند و عوامل روانشناختی، اجتماعی و عاطفی نیز در تصمیمگیریهای اقتصادی نقش دارند.
مشوقهای اقتصادی توضیح میدهند که چگونه عملکرد عرضه و تقاضا تولیدکنندگان را به تولید کالاهایی که مصرفکنندگان میخواهند تشویق میکند و مصرفکنندگان را به صرفهجویی در منابع کمیاب ترغیب میکند.